سطح تحصیلات می تواند آثار حمایت کننده ای در ثبات ازدواج داشته باشد.
 

تحصیلات خواستگار

هر مقطع تحصیلی، شأن اجتماعی خاصی پدید می آورد و به طور طبیعی انسان ها نیز در گزینش همسر، آن را معیار مهمی می دانند (ساروخانی، ۱۳۷۶). هر مقطع تحصیلی، فضای فکری و حتی جهان بینی خاصی پدید می آورد که بر سلیقه ها و اندیشه های زوج ها مؤثر است. معمولا با افزایش سطح تحصیلات، انسان ها نسبت به مسائل حساس تر و دقیق تر می شوند.
 
به بیانی، سواد مانند یک عامل آگاهی بخش عمل می کند که موجب می شود، انسان ها نسبت به مسائل دیگران آگاه تر شوند و قدرت درک بیشتری پیدا کنند. در صورت نامتوازن بودن سطح تحصیلات، فردی که از نظر تحصیلی برتری دارد، امتیازات دیگری در طرف مقابل برای جبران آن طلب می کند. در تأیید این تبیین ها، احمدی و رئیس پور (۱۳۸۷) در پژوهش خود نشان دادند که سطح بالای تحصیلات همسر با رضایت زناشویی زنان ارتباط مثبت معناداری دارد.
 

سطح تحصیلات و ثبات ازدواج

کارنی و برادبری (۱۹۹۵) نیز در مطالعه ای نشان دادند که سطح تحصیلات می تواند آثار حمایت کننده ای در ثبات ازدواج داشته باشد. باهر و کالیگان (۱۹۸۴) هم دریافتند که داشتن تحصیلات بالاتر و شغل پیش از ازدواج سبب ثبات بیشتر زناشویی می شود. صدق پور (۱۳۷۷) نیز در پژوهشی با عنوان «بررسی عواملی که منجر به اختلاف خانوادگی و طلاق می شوند»، نشان داد که تحصیلات زوجین هر چه بالاتر باشد، احتمال طلاق کاهش می یابد؛ اما اگر بین تحصیلات زوجین اختلاف وجود داشته باشد، احتمال طلاق افزایش می یابد و برعکس هرچه تحصیلات زوجین مشابه باشد، احتمال وقوع طلاق کاهش می یابد.
 
کاظمی پور (۱۳۸۸) در مطالعه ای در ایران نشان داد که ادامه تحصیلات به میزان دو تا سه سال منجر به افزایش میانگین سن ازدواج می شود. شمس اصفهانی و امامی پور (۱۳۸۳) نیز در مطالعه خود بین تحصیلات همسر و همسرآزاری ارتباط معناداری یافتند، به طوری که میزان همسر آزاری در مردانی که بی سواد و یا زیردیپلم بودند، به طور معنادار بیش از دو گروه دیگر (دیپلم، فوق دیپلم و کارشناسی و بالاتر) بود.
 

شغل و میزان درآمد

از نظر ساروخانی (۱۳۷۶)، عوامل اجتماعی - اقتصادی به شکل گیری فضایی خاص در هر طبقه منجر می شود که درون آن فضا، رفتار انسان ها شکلی معین پیدا می کند. به باور وی شرایط معیشتی و وضعیت مالی خانواده، بر واکنش اعتنا و پیوندهای خانوادگی تاثیر اجتناب ناپذیری دارند. به نظر می رسد که میزان درآمد بیشتر به رفع نیازهای سطح پایین تر می انجامد. از این دیدگاه، چنانچه زوج ها دغدغه ارضای نیازهای سطح پایین را نداشته باشند، فرصت بیشتری برای رشد، شکوفایی و تلاش برای بهبود روابط زناشویی خود خواهند داشت؛ اما اگر زوج ها در تنش های ناشی از درآمد کم و دغدغه های تأمین نیازهای اولیه خود باشند، این مسئله بر چگونگی تعامل آنها تأثیر نامناسبی بر جای گذاشته و احتمال طلاق گرفتن را افزایش می دهد.
 
بنابراین، یکی از منابع توافق نداشتن زوجین مباحث مالی است (بتچر و مکائولی، ۱۹۹۰؛ بوندار و کلیف، ۱۹۹۱ و چاتزکی، ۲۰۰۷) و پول یکی از موضوعات اصلی اختلاف ها میان زوجین است (استانلی، مارکمن و ویتون، ۲۰۰۲) که می تواند به منفی گرایی و تعارض زناشویی زوجین بیانجامد (استانلی و همکاران، ۲۰۰۲؛ پاپ، کومینگز، گوئکه - موری، ۲۰۰۹).
 
بریت، گرابله، گوف و وایت (۲۰۰۸) و فینکه و پیرس (۲۰۰۶) نشان دادند که چگونگی مدیریت مالی همسر می تواند کیفیت ارتباط زناشویی را تحت تأثیر قرار دهد؛ به گونه ای که میزان رضایتمندی زناشویی با احساس ناتوانی در مدیریت مالی، قرض گرفتن با تأمین اعتبارهای مالی همبستگی دارد (بریانت، تیلور، لینکولن، چاترز و جکسون، ۲۰۰۸) و حتی بحث و جدل های مالی میان زوجین می تواند به طلاق بیانجامد (دیو، a2009 (موبگی و همکاران (۲۰۱۶) نشان دادند که عواملی از مشاوره پیش از ازدواج که به مشاوره در موضوعات اقتصادی، روابط، مسائل جنسی و مذهبی مربوط است با کاهش تعارض های زناشویی رابطه مثبت دارد.
 

شغل و ثبات ازدواج

کارنی و برادبری (۱۹۹۵) در مطالعه ای نشان دادند که درآمد و تفاوت شغل همسر حمایت کننده ثبات ازدواج است. میزان درآمد در پیش بینی طلاق نیز نقش دارد. پژوهش عابدی و فرح بخش (۱۳۷۹) نیز بر دانشجویان بیانگر آن است که ۸۴ درصد دختران و ۵۹ درصد پسران می خواهند که همسرشان دارای شغلی باشد که رتبه اجتماعی بالایی داشته باشد؛ با وجود اینکه درآمد آن کم باشد.
 
منبع: مشاوره پیش از ازدواج، مسعود جان بزرگی، صص 166-168، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، اول، 1397.